حل یک مشکل کوچک!

حل یک مشکل کوچک!

..::: وبلاگ شخصی یک کامپیوتری! :::..

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۲۷ مرداد ۹۴، ۱۹:۱۸ - امیرحسین چگونیان
    قشنگ بود
یک جمله

۲۱۳ مطلب با موضوع «خود درگیری! :: شعر» ثبت شده است

  • ۰
  • ۰

من به درماندگی صخره و سنگ


من به آوارگی ابر و نسیم

من به سر گشتگی آهویی در دشت

من به تنهایی خود می مانم

من در این شب که بلند است به اندازه حسرت زدگی

شعر چشمان تو را می خوانم

چشم تو،چشمه ی شوق

چشم تو ژرف ترین راز وجود

  • ۰
  • ۰

سنگ در برکه می اندازم و می پندارم با همین سنگ زدن


ماه بهم می ریزد!!!

کی به انداختن سنگ پیاپی در آب

                                    ماه را میشود از حافظه آب گرفت........

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

 

از پس پنجره بسته ی عشق .دل به رؤیای تو بستن، تا کی؟
به امید عطشی پاک نشستن، تا کی؟ آی... ای پنجره‌ها...
بشنوید آیه ی عشق . دلم از آیه ی تو لبریز است
باز انگار هوا می‌‌آید
آه ... ای آیینه‌ها ... لحظه‌ای باز مرا دریابید
من کویرم که ترک خورده‌ام از آتش عشق .تو کویری که ترک خورده‌ای از آتش من!
آن شب آن شب، دل تو چه صفایی به سحر داد، بگو
  • ۰
  • ۰

مرا هم ...

 

چه شده که در بازار فروش عشق ، بهای قلب اینگونه اندک است...
نه هفت سال ...هفتاد هزار سال....
در سیلوی قلبم جز تو کسی را ذخیره نخواهم کرد..
کنعانیان را بگویید اینجا نیایند یوسف ما تقسیم شدنی نیست...
نه خریدی هست و نه فروشی...
کدامین جمعه ، انتظارت به سر خواهد شد...
ای تنهاترین محبوب ....
مرا هم پذیرا باش و دست خالیم را منگر...
که تو ذخیره خدایی...
اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر ...

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

رو سر بنه به بالین٬تنها مرا رها کن 
ترک من خراب شب گرد مبتلا کن
ماییم و موج سودا شب تا به روز تنها
خواهی بیا ببخشا خواهی برو جفا کن
بر شاه خوبرویان واجب وفا نباشد
ای زرد روی عاشق ٬تو صبر کن وفا کن
دردی است غیر مردن کان را دوا نباشد؟!
پس من چگونه گویم کان درد را روا کن
در خواب دوش پیری در کوی عشق دیدم
با دست اشارتم کرد که: عزم ٬سوی ما کن

 

شاعر: مولوی

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

ستاره

ای پرستو های خسته سرزمین پاکیم کو
این خیابان ها غریبه ان کوچه های خاکیم کو
نه امانی نه امیدی نه به شب نور سپیدی
نه سروری نه سرودی قصه بود هر چی شنیدی
با تو هستم ای ستاره پشت ابر پاره پاره
داری باز قصه میبافی قصه هات پایون نداره
نه سکوتی نه صدایی نه رهی نه رد پایی
توی این هوای دلگیر من اسیرم تو رهایی
با تو ای ستاره پاکم بی تو من اسیر خاکم
توی این کویر لعنت تشنه موندم و هلاکم
نه سکوتی نه صدایی نه رهی نه رد پایی
توی این هوای دلگیر من اسیرم تو رهایی
با تو ای ستاره پاکم بی تو من اسیر خاکم
توی این کویر لعنت تشنه موندم و هلاکم
نه امانی نه امیدی نه به شب نور سپیدی
نه سروری نه سرودی قصه بود هر چی شنیدی

قصه بود هر چی شنیدی

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

همه می پرسند

همه می پرسند
چیست در زمزمه مبهم آب
چیست در همهمه دلکش برگ
چیست در بازی آن ابر سپید
روی این آبی آرام بلند
که ترا می برد اینگونه به ژرفای خیال

  • ۰
  • ۰

 من شاهدشـهر آشــنایم       من شاهم و عاشـق گدایـم
 فـرمانده جمع عاشـقـانـم       فـرمـان بـر یـار بـی وفــایـــم
ازشهر گذشت نام و نـنگم       بازیـــچـــه دور و آشـــنــایــم
مـست از قدح شراب نابـم       دور از بــــر یـــار دلــربـــایـــم
سـازنده دیـــر عـاشـقـانـم       بــازنـــده رنــد بــی نـــوایـــم
این نـغمـه بــرآمـد از روانـم       از جـان و دل و زبـان و نـایــم
ای نقطه عطف راز هستی       بر گیر ز دوست جام مستی

شاعر: امام خمینی

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

یاد آر

 

ما قصه ی دل جز به بر یار نبردیم
و ز یار شکایت سوی اغیار نبردیم
معلوم نشد صدق دل و سر محبت
تا این سر سودازده بر دار نبردیم

  • ۰
  • ۰

زندگی

به خودم می گویم:
« زندگی چون دشت است
و خدا
جای امنی ست برای بودن
دل ما جای خداست
یاد او بالش آرامش ماست!»

 

 

منبع: کسی ابرها را تکان می دهد
شاعر: داوود لطف الله

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

انتظار

از غــــم دوست، در این میکده فــــریاد کشم      داد رس نیست کـه در هجر رخش داد کشم

داد و بیــــداد که در محفل مــــا رندى نیست       کــــه بــــرش شکوه بــرم، داد ز بیداد کشم

شادیــــم داد، غمم داد و جفـــــــــا داد و وفا       بــا صفـــا مـــنّت آن را کـه به من داد، کشم

عـــــاشقم، عــــاشق روى تو، نه چیز دگرى       بــــار هجــــــران و وصالت به دل شاد، کشم

در غمت اى گل وحشىِ من، اى خسرو من       جــــور مجنــــون ببـــــرم، تیشه فرهاد کشم

مُـــــردم از زنـــدگىِ بى تو که با من هستى      طــــرفه ســرّى است که باید برِ استاد کشم

سالهــــا مـــــى گــــــذرد، حادثه ها مى آید       انتظـــــار فـــــــرج از نیمـــــه خــــــرداد کشم

 «امام خمینی»

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

ساحل وجود

عـــــــاشق روى توام، دست بـــدار از دل من         به خـــدا! جــــــــز رخ تو، حل نکند مشکل من

مهـــــــــر کـوى تو، در آمیختــــه در خلقت ما          عشق روى تو، سرشته است به آب و گل من

نیست جــــز ذکر گل روى تـــو، در محفــل ما          نیست جــــز وصل تـــــو، چیز دگرى حاصل من

پاره کن پــــــرده انـــــوار، میـــان من و خـــود           تا کند جلــــــوه، رخ مـــــــاه تو انـــــدر دل من

جلـــوه کن در جبــــــــل قلب من، اى یار عزیز          تــــا چــــو مـــوسى بشود زنده، دل غافل من

در ســــراپــــــاى دو عالم، رخ او جلوه‏گر است         کـــــه کنـــــد پــــــوچ، همـه زندگى باطل من

مــوج دریاست جهان، ساحل و دریایى نیست         قطـــــره اى از نــــم دریاى تو شد، ساحل من

زد خلیل، عالـــم چون شمس و قمر را به کنار         جلــــــــوه دوست نباشد، چـــو من و آفل من

 «امام خمینی»

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

خلوت مستان

در حلقــــــه درویش، نــــــــدیدیـــــم صفـــــایى       در صــــومعــــــــــــــه، از او نشنیدیم ندایــــى

در مــــــدرسه، از دوست نخـــــــــواندیم کتابى        در مــــــــاذنه، از یار ندیدیــــــم صدایـــــــــى

در جمـــــع کتب، هیچ حجـــــــابى نـــــــدریدیم        در درس صحف، راه نبـــــردیــــــم به جــــایــى

در بتکـــــده، عمــــــــرى به بطـــالت گــذراندیم        در جمع حـــــریفــــــان نــــه دوایـى و نه دائى

در جـــــرگه عشــــــــّاق روم، بلکـــــــــه بیــابم        از گلشن دلــــــدار نسیمـــــى، رد پــــــــایـــى

این ما و منى جمله ز عقل است و عقال است          در خلوت مستان، نه منى هست و نه مایى

«امام خمینی»

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

آرزو ها

در دلـــــــم بــــــــود که آدم شوم؛ امّا نشدم      بــــى‏خبر از همه عالم شوم؛ امّا نشدم

بـــــــر درِ پیــــــرِ خــــــرابــــات نهم روى نیاز       تا بــه این طایفه محرم شوم؛ امّا نشدم

هجرت از خویش کنم، خانه به محبوب دهم        تا بـــه اسمـــــاء معلّم شوم؛ امّا نشدم

از کف دوست بنوشم همه شب باده عشق       رستــــه از کوثر و زمزم شوم؛ امّا نشدم

  • ۰
  • ۰
عجب صبری خدا دارد،اگر من جای او بودم !!
همان اول که اول ظلم را می دیدم از مخلوق بی وجدان، جهان را با همه زیبایی و زشتی به روی یکدگر ویرانه می کردم.
عجب صبری خدا دارد،اگر من جای او بودم!!
  • ۰
  • ۰

یا رب اندر کنف سایه‌ی آن سرو بلند         گر من سوخته یک دم بنشینم چه شود
آخر اى خاتم جمشید همایون آثار            گر فتد عکس تو بر لعل نگینم چه شود

واعظ شهر چو مهر ملک و شحنه گزید      من اگر مهرنگارى بگزینم چه شود

  • ۰
  • ۰

آسیمه سر رسیدی
از غربت بیابان

دلخسته دیدمت در
آوار خیس باران

وامانده در تبی گنگ
ناگه به من رسیدی

من خود شکسته از خود
در فصل نا امیدی

  • ۰
  • ۰

آنقدر زمین خورده ام که بدانم
برای برخاستن
نه دستی از برون
که همتی از درون
لازم است
حالا اما...
نمی خواهم برخیزم
در سیاهی این شب بی ماه
می خواهم اندکی بیاسایم
فردا
فردا
برمی خیزم
وقتی که فهمیده باشم چرا
زمین خورده ام...

از : فریبا عرب نیا 

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

دوباره بکوش

دوباره بکوش
نگاه کن،
نگو که ترانه از دست رفته ست،
دوباره بکوش،
بنوش،
در چشمه هنوز،
آبی هست.
با دو گام از پل می گذری،
هیچ چیز به پایان نرسیده ست هنوز.
دست تشنه ات را بالا بگیر و راه بیفت،
می میری تو اگر باز بمانی.
صدایی هست که می خواند،صدایی هست که می رقصد،
صدایی هست که می رقصد و می گردد،
بخواه،
اگر بخواهی،تو جهان را می جنبانی،
دوباره بکوش،
نگو که قله ی فتح از دست رفته ست،
زندگی همان رزم است،
دوباره بکوش.
 
"پائولو کوئلیو"

  • MHK448
  • ۰
  • ۰

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست
سجاده زردوز که محراب دعا نیست
گفتند سر سجده کجا رفته حواست؟
اندیشه سیال من ـ ای دوست ـ کجا نیست؟!
از شدت اخلاص من عالم شده حیران
تعریف نباشد، ابداً قصد ریا نیست!
از کمیتِ کار که هر روز سه وعده
از کیفیتش نیز همین بس که قضا نیست
یک‌ذره فقط کُندتر از سرعت نور است
هر رکعتِ من حائز عنوان جهانی‌ست!
این سجده سهو است؟ و یا رکعت آخر؟
چندی‌ست که این حافظه در خدمت ما نیست
ای دلبر من! تا غم وام است و تورم
محراب به یاد خم ابروی شما نیست
بی‌دغدغه یک سجده راحت نتوان کرد
تا فکر من از قسط عقب‌مانده جدا نیست
هر سکه که دادند دوتا سکه گرفتند
گفتند که این بهره بانکی‌ست، ربا نیست!
از بس‌که پی نیم‌وجب نان حلالیم
در سجده ما رونق اگر هست، صفا نیست
به به، چه نمازی‌ست! همین است که گویند
راه شعرا دور ز راه عرفا نیست!

 

فکرم همه‌جا هست، ولی پیش خدا نیست
نویسنده: محمود ممتاز - سه شنبه بیست و دوم شهریور 1390
به به، چه نمازی! | سعید طلایی

  • MHK448