حل یک مشکل کوچک!

حل یک مشکل کوچک!

..::: وبلاگ شخصی یک کامپیوتری! :::..

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۲۷ مرداد ۹۴، ۱۹:۱۸ - امیرحسین چگونیان
    قشنگ بود
یک جمله
  • ۰
  • ۰

محافظ

فرمانده مرا صدا زد و گفت میخواهم مأموریتی را به تو محول کنم! تعجب کردم؛ من؟ نحیف ترین و ضعیف ترین سرباز لشکر؟ آخر چه کاری از من برمی آمد؟ فرمانده ادامه داد: من تو را به عنوان محافظ پیامبرم برگزیده ام. میخواهم به آنها ثابت کنم که از تو هم ضعیف ترند! و اینگونه بود که رفتم و با تارهای نازکم، پیامبر خدا را در آن غار، از شر دشمنانش محافظت کردم.

منبع: مشترک مورد نظر

  • ۹۱/۰۹/۰۹
  • MHK448

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی