حل یک مشکل کوچک!

حل یک مشکل کوچک!

..::: وبلاگ شخصی یک کامپیوتری! :::..

Yemen ifyemen
پیام های کوتاه
آخرین نظرات
  • ۲۷ مرداد ۹۴، ۱۹:۱۸ - امیرحسین چگونیان
    قشنگ بود
یک جمله
  • ۰
  • ۰

درختى جادویى درون

مسافرى خسته که از راهى دور مى‌آمد، به درختى رسید و تصمیم گرفت که در سایه آن قدرى اسـتراحت کند غافـل از این که آن درخت جـادویى بود، درختى که مى‌توانست آن چه که بر دلش مى‌گذرد برآورده سازد...!
وقتى مسافر روى زمین سخت نشست با خودش فکر کرد که چه خوب مى‌شد
اگـر تخت خواب نـرمى در آن جا بود و او مى تـوانست قـدرى روى آن بیارامد.
فـوراً تختى که آرزویـش را کرده بود در کنـارش پدیـدار شـد !
مسافر با خود گفت: چقدر گـرسـنه هستم. کاش غذاى لذیـذى داشتم...
ناگهان میـزى مملو از غذاهاى رنگارنگ و دلپذیـر در برابرش آشـکار شد. پس مـرد با خوشحالى خورد و نوشید...
بعـد از سیر شدن، کمى سـرش گیج رفت و پلـک‌هایش به خاطـر خستگى و غذایى که خورده بود سنگین شدند. خودش را روى آن تخت رهـا کرد و در حالـى که به اتفـاق‌هاى شـگفت‌انگیـز آن روز عجیب فکـر مى‌کرد با خودش گفت: قدرى مى‌خوابم. ولى اگر یک ببر گرسنه از این جا بگـذرد چه؟
و ناگهان ببـرى ظاهـر شـد و او را درید...
هر یک از ما در درون خود درختى جادویى داریم که منتظر سفارش‌هایى از جانب ماست.
ولى باید حواسـمان باشد، چون این درخت افکار منفى، ترس‌ها، و نگرانى‌ها را نیز تحقق مى‌بخشد.

بنابراین مراقب آن چه که به آن مى‌اندیشید باشید...

 

منبع: http://www.ravanyar.com

  • ۹۱/۰۲/۱۵
  • MHK448

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی