از این پستی به سوی آسمان شو روانت شاد بادا خوش روان شو
ز شهر پرتب و لرزه بجستی به شادی ساکن دارالامان شو
اگر شد نقش تن نقاش را باش وگر ویران شد این تن جمله جان شو
وگر روی از اجل شد زعفرانی مقیم لاله زار و ارغوان شو
وگر درهای راحت بر تو بستند بیا از راه بام و نردبان شو
وگر از آب و از نان دور ماندی چو نان شو قوت جانها و چنان شو
«مولوی»
- ۹۰/۱۲/۲۴

