میروی اما چرا آتش به جانم میزنی
در شمار عاشقان قبری به نامم میزنی
میروی آهسته داری میبری من را کجا
روح را با رفتنت کردی چرا از تن جدا
میروی در لحظه ی آخر لبانت سرخ نیست
سرخی خون مرا تو میبری آخر کجا
میروی در خرمن آن گیسوان مشکی ات
رنگ زرد گندمان را میبری آخر کجا
میروی با ناز و عشوه از کنار چشمه و
آب را سوی خودت تو میکشی آخر کجا
میروی از جانب خانه به سوی دشت و نیز
دشت می روید ز راهت تا ابد تا ناکجا
میروی خاکستر ماتم به جانم میزنی
شهر اندوده ز غم پشت سرت تا ناکجا
میروی از سایه رو درامن باشی تا ابد
شهر در امنیت است و این کجا و آن کجا
- ۹۴/۱۲/۱۸