یارب آئینه ی دل از چـه پُر از زنگار است ؟
دیدن یار ؛ چرا سخت و بسی دشوار اَست ؟
هـمـه ی فـکـر و خـیـالـم شده دیدار نگار
بین عقلِ من و عشقـم هـمـه دم پیکار اَست
می زنـد عـقـل نهیبم کـه : مـشـو دیـوانــه
عشق گوید که : بهشتِ تـو کـنـارِ یـار اَست
عـقـل فریـاد بـرآرَد کـه : خـرافـات مَـگـو
عشق گوید که : جهان حسنِ رخِ دلدار اَست
عقل گوید کـه : مـحـالات کـه ممکن نشَوَد
عشق گوید که : محالات مگر در کار است؟
عـقـل از خـوف و خـطـر بَـرحَذَرم می دارد
عشق گوید بـه منِ زار کـه: رَه هـمـوار است
عقل گوید:نشنیدی تو که مجنون چه کشید؟
عشق گویـد کـه : جنون اَز کَـرَمِ دادار است
عقل عُنوان کند : اَز عـشـق حَـذَر کُـن زیرا
صُـحْـبـَتِ اَز رفتنِ حَـلّاج بـه روی دار است
عشق در پـاسـخِ عـقـلـم بـه عـتـابی گوید:
کــه سـرِ دار بِــه از زنـدگـی مُـردار است
عـقـل ؛ اَندک عَصـبـانی شُـده و داد زَنَـد :
جادّه نـااَمن و پُر از وَحشت وَ دهشتبار است
عشق آرام و شمرده دهد این گـونـه جواب:
کـارِ مـن سـوختـن و ساختن و ایـثـار است
اِی خـدا عشقِ نگـارم بـه دلـم افـزون کُـن
((جعفری)) گـرچـه زِ عشقِ رخِ او بیمـار است
شاعر: جعفری زاویه
- ۹۲/۱۰/۲۶