چون صید به دام تو به هرلحظه شکارم / ای طرفه نگارم
از دوری صیاد دگر تاب نیارم / رفته ست قرارم
چون آهوی گم گشته به هر سوی دوانم / رهایی نتوانم
تا دام در آغوش نگیرم نگرانم / آه از دل زارم
از ناوک مژگان چو دو صد تیر پرانی / بر دل بنشانی
چون پرتو خورشید اگر رو بکشانی / وای از شب تارم
در بند و گرفتار بر آن سلسه مویم / خلاص از تو نجویم
از دیده ره کوی تو با اشک بشویم / با حال نزارم
برخیز که داد از من بیچاره ستانی / دردم چو ندانی
بنشین که شرر در دل تنگم بنشانی / لختی به کنارم
تا آن لب شیرین به سخن باز گشایی / خوش جلوه نمایی
ای برده امان از دل عشاق کجایی / تا سجده گزارم
گر بوی ترا باد به منزل برساند / جانم برهاند
ورنه ز وجودم اثری هیچ نماند / جز گرد و غبارم.
شاعر: مهدی عابدینی
- ۹۱/۱۰/۲۸