چمدانش را بست
خانه را خالی کرد
منتظر بود که باز
بوزد بادی سرد
از میان گلدان
شاخه ای گل برداشت
توی خاک دم در
شاخه گل را کاشت
چمدانش پر بود
از گل و سبزه و نور
هم گلابی هم سیب
خوشه ای هم انگور
منتظر بود که باز
برسد باد از راه
باد از راه رسید
گفت: «هو هو ها ها
آمدم، تابستان
آمدم زود بیا
روی دوشم بنشین
برویم از اینجا»
چمدان را برداشت
گل خود را بوسید
رفت و پشتش پاییز
خسته از راه رسید
- ۹۱/۰۳/۳۱