مرا از غصه میمیرانی ای عشق
خودت میبینی و میدانی ای عشق
من از پروای تو شوق تو دارم
که تو هم درد و هم درمانی ای عشق
که میگوید نمیگریند مردان؟
تو اشک هر شب مردانی ای عشق
معمایی برایم طرح کردی
که خود در حل آن میمانی ای عشق
که حل آن نه وصل است و نه هجران
نه در وصل و نه در هجرانی ای عشق
هزاران قلب را ویرانه کردی
ولی گنج دل ویرانی ای عشق
چه جرمی داشتند قربانیانت؟
سزای جرم بیتاوانی ای عشق
جواب سخت پرسشهای آسان
چقدر پیچیده و آسانی ای عشق
هوای ابر و باران بهاری
پر از آرامش و عصیانی ای عشق
جهان مثل تو غوغایی ندیدهست
عجیب از دیدهها پنهانی ای عشق
گهی در کوزهی این سینه هستی
گهی هم بحر بیپایانی ای عشق
چنان باران سیل آسایی هستی
ولی نه سیل و نه بارانی ای عشق
به هر چیزی تو را تشبیه گویم؛
به آن چیز دگر میمانی ای عشق
گهی پر میکشی از فرش تا عرش
گهی هم آفت ایمانی ای عشق
تو بودی میوهی ممنوعهی ما
درنگ لحظهی انسانی ای عشق
چه آسان مینمودی اول راه
ندانستم بلای جانی ای عشق
اگرچه درد تو درمان ندارد
دوای درد بیدرمانی ای عشق
.
.
.
تو را میخواهمت، هر گونه باشی
...تو این را از دلم میخوانی ای عشق
- ۹۰/۱۱/۱۳