ممد: هی یارو! من قبلا اینجا اومده بودم اینجوری نبود!
یارو: حالا می بینی که اینجوری شده!
یارو: خوب میتونی برگردی!
ممد: هی یارو! من قبلا اینجا اومده بودم اینجوری نبود!
یارو: حالا می بینی که اینجوری شده!
یارو: خوب میتونی برگردی!
ممد: هی یارو! من سر "الا الله" پیاده میشم! چقدر میشه!
یارو: هه هه! خیلی مونده هنوز!
یارو: کجا سوار شده بودی؟
ممد: سر "اسلام"
یارو: پس تازه سوار شدی! هنوز به "لا اله" نرسیدیم!
ممد: اووووی یارو!
شما تو خونه ی من چی کار میکنی!
یارو: خودت گفتی بیا!
ممد: من!...
آهان یادم اومد!
اوووووووووووی یارو! آروم! اصلا وایسا، من بقیشو پیاده میرم! تا اینجا کرایه ما چقدر شد؟
نیا! وایسا کار دارم! صبر کن!
گفتی چه چیزایی باید بردارم!؟
بزار این یکی مطلبم رو هم بزارم توی وبلاگم! مــــــــیـــــــام!
هی یارو! کاسه رو برعکس گرفتی! تا شب هم اینجوری بگیری آب بارون توش جمع نمیشه!
موقع نمازش که می شد، فرشته چپ و راست، عزا می گرفتند که چه کنند؛ «إیاک نعبد» را جزء حرفهای خوبش بنویسند یا جزء دروغهایش!
منبع: http://mobini.blogfa.com